پربحث ها
اخبار اقتصادی
چاپ00023:59 - 1400/04/23

یادداشت‌های محمدعلی فروغی، چهارشنبه ۲۳ تیر ۱۲۹۹: در طهران به فکر ما نیستند...

در طهران به فکر ما نیستند و هیچ ملتفت نیستند که بعد از معزول شدن نصرت‌الدوله [وزیر خارجه‌ی پیشین]، من و انتظام‌الملک بی‌تکلیف و سرگردانیم. گذشته از این‌که خودشان این‌قدر فهم ندارند، یقینا اوضاع و احوال و اغتشاش حواس هم مجال نمی‌دهد. باری حالا باید منتظر شویم ببینیم چه جواب می‌آید.

 صبح منتظر بودیم امان‌الله میرزا بیاید، نیامد. میرزا غلام‌حسین‌خان آمد. تلگرافی که در جواب تلگراف مشارالسلطنه [وزیر خارجه] به طهران باید بکنم دادم میرزا غلام‌حسین‌خان رمز کند. بعد با انتظام‌الملک رفتیم ناهار خوردیم.

بعد از ناهار من رفتم تلگراف را از میرزا غلام‌حسین‌خان گرفتم. در این تلگراف کسب تکلیف برای خودم و انتظام‌الملک هم کردم؛ زیرا که در طهران به فکر ما نیستند و هیچ ملتفت نیستند که بعد از معزول شدن نصرت‌الدوله [وزیر خارجه‌ی پیشین]، من و انتظام‌الملک بی‌تکلیف و سرگردانیم. گذشته از این‌که خودشان این‌قدر فهم ندارند، یقینا اوضاع و احوال و اغتشاش حواس هم مجال نمی‌دهد. باری حالا باید منتظر شویم ببینیم چه جواب می‌آید.

تلگراف را گرفته آمدم منزل. با انتظام‌الملک رفتیم به عیادت میرزا عبدالحسین‌خان که گلودرد دارد. اسدخان و زنش هم آمدند. آن‌جا بودیم که ممتازالسلطنه هم وارد شد. بغته (ناگهان) [به هم] خوردیم و تصادف مضحکی بود. با هم تعارفات کردیم و گله از این‌که به سراغش نرفته‌ایم کرد و گفت قصد داشتم منزل شما هم بیایم.

باری گفت‌وگوی سرد و خنکی کردیم و من و انتظام‌الملک رفتیم به دیدن مادام علیقلی‌خان و وقت شام آمدیم بر حسب وعده‌ی میرزا محمدعلی خان و میرزا محمدخان را برداشته رفتیم شام خوردیم و بعد از شام بنای گردش را گذاشتیم.

امشب دیگر چراغان حسابی است و همان بساط رقص در کوچه‌هاست. برای تکمیل تفرج رفتیم به محله‌ی مُنمارتر. تمام خیابان کلیشی هنگامه است از دستگاه‌های بازی‌های مختلفه، از لاتری و چرخ‌هایی که مردم به اقسام مختلفه سوار می‌شوند و چرخ می‌خورند و حقه‌بازی‌های مختلفه و هر گوشه جماعتی جمع شده و یکی کسی به نحوی سر ایشان را گرم می‌کند و پول درمی‌آورد و حجره‌های این حقه‌بازها در وسط خیابان ساخته شده و در واقع یک خیابان را دو خیابان کرده و ازدحام مردم در کوچه‌ها و خیابان‌ها طوری است که امشب کالسکه در بعضی جاها عبور و مرور نمی‌تواند بکند.

باری برای تکمیل سیاحت رفقا رفتیم به قوه‌خانه‌ی «گربه‌ی سیاه» [Cht Noir]. بر حسب رسم مضمون‌های بامزه به ما بار کردند و چند فقره Chanson [ترانه‌] خیلی بامزه شنیدیم و بیرون آمدیم. رفتیم به قهوه‌خانه‌ی Quats’z’Arts. بیش‌تر بچه‌ها و جوان‌ها بودند و می‌رقصیدند. چندان حکایتی نداشت.

بعد رفتیم به Neant. در و دیوار آن‌جا سیاه است و مثل مغازه و به اطراف پرده‌های نقاشی که اموات و مرگ را نشان می‌دهد و کله‌های مرده آویزان است و اسکلت گذاشته‌اند. حتی میزهایی که جلوی تماشاچیان گذاشته به شکل تابوت است و مشروب که می‌آورند می‌گویند «مسموم کنید خود را قبل از آن‌که بمیرید» و کلیتا به طور زمخت حرف می‌زنند. جلوی هر کدام یک شمع باریک روشن کردند و وقتی که ما را به تماشا بردند شمع‌ها را دست گرفته از دالان که عبور می‌کردیم یک نفر شمع‌ها را از ما می‌گرفت. ما را بردند به اطاق دیگری. آن‌جا روبه‌روی حضار یک تابوت سر پا گذاشته بودند. یک زن ابتدا و بعد یک مرد رفتند در تابوت ایستادند و کم‌کم اسکلت شدند و دوباره به حال اول باز آمدند. بعد یک اطاق دیگر رفتیم. یک صندلی بود. زن و بعد مرد روی آن صندلی نشستند و کسان دیگر پهلوی آن‌ها ظاهر می‌شدند و غایب می‌شدند که معلوم بود تصویر است نه حقیقت. باری این هم یک تماشا بود برای میرزا محمدخان و میرزا محمدعلی‌خان که ندیده بودند. این قهوه‌خانه و مخصوصا گربه‌ی سیاه خیلی مزه داشت. در منمارتر همه شب همین اوضاع است، اما جمعیت به این اندازه نیست. از آن‌جا بعد از نصف‌شب پیاده آمدیم منزل.

 

منبع: یادداشت‌های روزانه محمدعلی فروغی، به کوشش محمدافشین وفایی و پژمان فیروزبخش، تهران: سخن، چاپ هفتم، صص ۴۳۲ و ۴۳۳.

لینک کوتاه :
برای ذخیره در کلیپ برد، در باکس بالا کلیک کنید
اشتراک گذاری در :
نظر خود را ثبت کنید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
لینکستان
طرح افق بانک رفاه کارگران
تریبون کارگر آنلاین